۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۷

یا رب امشب آن جنون آشوب جان و دل ‌کجاست
آن خرام نازکو، آن عمر مستعجل کجاست

زورقی دارم‌، به غارت رفتهٔ توفان‌ یاس
جز کنار الفت آغوشش دگر ساحل کجاست

تا به‌س تهمت نصیب داغ حرمان زیستن
آن شررخویی‌که می‌زد آتشم در دل‌کجاست

جنس آثار قدم آنگه به بازار حدوث
پرتو شمعی‌cکه من دارم درین محفل ‌کجاست

از تپیدن های دل عمریست می آید به ‌گوش
کای حریفان آشیان راحت بسمل‌کجاست

غیر جو افتاده‌ای‌، ای غافل از خود شرم دار
جز فضولیهای تو ‌در ملک حق باطل کجاست

آبیاریهای حرص اوهام خرمن می‌کند
هرکجاکشتی نباشد جلوه‌گر حاصل‌کجاست

چون نفس عمریست در لغزش قدم افشرده‌ایم
دل اگر دامن نگیرد در ره ما گل‌کجاست

بی‌نقابی برنمی‌دارد ادبگاه وفا
شرم لیلی گر نپوشد چشم ما محمل کجاست

احتیاج ما تماشاخانهٔ اکرام اوست
رمز استغنا تبسم می‌کند سایل‌ کجاست

معنی ایجادیم از نیرنگ مشتاقان مپرس
خون ما رنگ حنا داردکف قاتل‌کجاست

شب به ذوق جستجوی خود در دل می‌زدم
عشق‌گفت‌: این جا همین‌ ماییم‌ و بس بیدل کجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.