۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۲

چون در عَدَم آییم و سَر از یار بَرآریم
از سنگِ سِیَهْ نَعْرهٔ اِقْرار بَرآریم

بر کارگَهِ دوستْ چو بر کار نِشِینیم
مَر جُمله جهان را همه از کار بَرآریم

گُلْزارِ رُخِ دوستْ چو‌‌ بی‌‌پَرده بِبینیم
صد شُعله زِعشق از گُل گُلْزار بَرآریم

بر دُلدُلِ دلْ چون فَکَنَد دولتِ ما زین
بَسْ گَرد که ما از رَهِ اسرار بَرآریم

چون از میِ شَمسُ الْحَقِ تبریز بِنوشیم
صد جوشِ عَجَب از خُم و خَمّار بَرآریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.