۲۶۶ بار خوانده شده
بیکمالینیست دل از شرم چون میگردد آب
از عرق آیینهٔ ما را فزون میگردد آب
از دم گرم مراقبطینتان غافل مباش
کزشرارتیشه اینجا بیستون میگردد آب
تاب خودداری ندارد صاف طبع از انفعال
میشودمطلقعنانچونسرنگونمیگردد آب
کیستکز مرکز جداگردیدنش زنگی نباخت
خون دل از دیده تا گردد برون میگردد آب
در محبت گریه تدبیرکدورتها بس است
گرغشیداری به صافی رهنمون میگردد آب
سوز دل چون شمعم از افسردگیها شد عرق
آنچه آتش بود در چشممکنون میگردد آب
سیل آفت میکند معماری بنیاد شرم
خانهآرایان گوهر را ستون میگردد آب
منتهایکار سالک میشود همرنگ درد
چونزشاخوبرگدرگلرفتخونمیگردد آب
همچو شبنم سیر اشک ما به دامان هواست
درگلستان محبت واژگون میگردد آب
دام سودا میکند دل را هجوم احتیاج
ازفسون موج زنجیر جنون میگردد آب
دل چه باشد تا نگردد خون به یاد طرهاش
گر همهسنگاست بیدل زینفسون میگردد آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از عرق آیینهٔ ما را فزون میگردد آب
از دم گرم مراقبطینتان غافل مباش
کزشرارتیشه اینجا بیستون میگردد آب
تاب خودداری ندارد صاف طبع از انفعال
میشودمطلقعنانچونسرنگونمیگردد آب
کیستکز مرکز جداگردیدنش زنگی نباخت
خون دل از دیده تا گردد برون میگردد آب
در محبت گریه تدبیرکدورتها بس است
گرغشیداری به صافی رهنمون میگردد آب
سوز دل چون شمعم از افسردگیها شد عرق
آنچه آتش بود در چشممکنون میگردد آب
سیل آفت میکند معماری بنیاد شرم
خانهآرایان گوهر را ستون میگردد آب
منتهایکار سالک میشود همرنگ درد
چونزشاخوبرگدرگلرفتخونمیگردد آب
همچو شبنم سیر اشک ما به دامان هواست
درگلستان محبت واژگون میگردد آب
دام سودا میکند دل را هجوم احتیاج
ازفسون موج زنجیر جنون میگردد آب
دل چه باشد تا نگردد خون به یاد طرهاش
گر همهسنگاست بیدل زینفسون میگردد آب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.