۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۱

بی‌لطافت نیست‌از بس‌وحشت آهنگ است آب
گر در راحت زد همچون‌گهر سنگ است آب

فتنه توفان است عرض رنگ وبوی این چمن
در طلسم خاک حیرانم چه نیرنگ است آب

نشئهٔ روشندلی پر بی‌خمار افتاده است
از صفای طبع دایم شیشه در چنگ است آب

چون‌گریبانگیر شد، یار موافق دشمن است
گر بپیچد درگلوبا تیغ یکرنگ است آب

با گداز یأس از خود رفتنم دل می‌برد
نغمه‌ها دارد چکیدن هرکجا چنگ است آب

محمل ما عاجزان بر دوش لغزش بسته‌اند
صد قدم از موج اگر پیداکند لنگ است آب

دوری مرکز جهانی راست تکلیف نزاع
تا جدا از سنگ‌شد با شعله‌در جنگ‌است آب

بی‌کدورت نیست درکثرت صفای وحدتم
تا به‌گلشن راه‌دارد صرف صد؟نگ است آب

آبرونتوان به پیش ناکسان چون شمع ریخت
ای‌طمع شرمی‌که‌اینجا شعل؟ ‌چنگ‌است‌آب

خانه داری داغ‌کلفت می‌کند وارسته را
در دل آیینه بیدل سر به سر زنگ است آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.