۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۷۳

بیایید، بیایید، به گُلزار بِگَردیم
بَرین نُقطهٔ اِقْبال چو پَرگار بِگَردیم

بیایید که امروز به اِقْبال و به پیروز
چو عُشّاقِ نوآموز، بَران یار بِگَردیم

بَسی تُخم بِکِشتیم، بَرین شوره بِگَشتیم
بَران حَب که نَگُنجید در اَنْبار بِگَردیم

هر آن رویْ که پُشت است به آخِر همه زشت است
بَران یارِ نِکورویِ وَفادار بِگَردیم

چو از خویش به رَنجیم، زَبونِ شش و پَنجیم
یکی جانِبِ خُمخانهٔ خَمّار بِگَردیم

دَرین غم چو نِزاریم، دَران دامْ شکاریم
دِگَر کار نداریم، دَرین کار بِگَردیم

چو ما‌‌ بی‌‌سَر و پاییم، چو ذَرّاتِ هواییم
بَران نادره خورشیدْ قَمَروار بِگَردیم

چو دولاب چه گردیم پُر از ناله و اَفْغان؟
چو اندیشهٔ‌‌ بی‌‌شَکْوَت و گفتار بِگَردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.