۳۱۸ بار خوانده شده
ای فدای جلوهٔ مستانهات میخانهها
گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانهها
سوخت باهم برق بیپروایی عشق غیور
خواب چشم شمع و بالین پر پروانهها
گردباد ایجادکرد آخر به صحرای جنون
بر هوا پیچیدن موی سر دیوانهها
رازعشق ازدل برونافتاد و رسواییکشید
شد پریشانگنج تا غافل شد از ویرانهها
عاقبتدر زلف خوبان جای آرایش نماند
تختهگردید از هجوم دل دکان شانهها
تا رسد خوابی به فریاد دماغ ما چوشمع
تا سحر زین انجمن باید شنید افسانهها
جوهرکین خندهمیچیند بهسیمای حسد
نیست برهم خوردن شمشیر بیدندانهها
تاطبایع نیستمألوف،انجمنویرانه است
ناقص افتدخوشه چونبیربط بالددانهها
خلقگرمی داشتشرم چشمپرخاشی نبود
عرصهٔ شطرنج شداز بیدریاین خانهها
نا توانی قطعکن بیدل ز ابنای زمان
آشنایکس نگردند این حیا بیگانهها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانهها
سوخت باهم برق بیپروایی عشق غیور
خواب چشم شمع و بالین پر پروانهها
گردباد ایجادکرد آخر به صحرای جنون
بر هوا پیچیدن موی سر دیوانهها
رازعشق ازدل برونافتاد و رسواییکشید
شد پریشانگنج تا غافل شد از ویرانهها
عاقبتدر زلف خوبان جای آرایش نماند
تختهگردید از هجوم دل دکان شانهها
تا رسد خوابی به فریاد دماغ ما چوشمع
تا سحر زین انجمن باید شنید افسانهها
جوهرکین خندهمیچیند بهسیمای حسد
نیست برهم خوردن شمشیر بیدندانهها
تاطبایع نیستمألوف،انجمنویرانه است
ناقص افتدخوشه چونبیربط بالددانهها
خلقگرمی داشتشرم چشمپرخاشی نبود
عرصهٔ شطرنج شداز بیدریاین خانهها
نا توانی قطعکن بیدل ز ابنای زمان
آشنایکس نگردند این حیا بیگانهها
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.