۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۹

چیست‌این باغ و این شکفتنها
سرآبی وسیرروغنها

موج‌رم‌می‌زندچه‌کوه‌وچه دشت
چین گرفته‌ست طرف دامنها

نرهید از امل تجرد هم
رشته دارد قفای سوزنها

شب ما را چراغ فرصت‌کو
خانه روشن‌کن است روزنها

اعتبار زمانه بیکاریست
قطره گوهر شد از فسردنها

کو فضایی‌که واکنیم پری
رفت پرواز با نشیمنها

خاک گردم ره طلب بندم
سرمه بالم به‌کام شیونها

فکر خود بی‌دماغی هوس است
سرگران شد خمیدگردنها

حیف نشکافتیم پردهٔ دل
دانه بوده‌ست مهر خرمنها

یارب از سعی بی‌اثر تا چند
آب‌کوبدکسی به هاونها

گر ننالم‌کجا روم بیدل
ششجهت بیکسی ومن‌تنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.