۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۱

شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها
زین جاده نرفته‌ست برون نقب عرقها

درس‌همه درسکتهٔ تدبیرمساوی ست
در موج‌گوهر نیست پس و پیش سبقها

زین خوان تهی مغتنم حرص شمارید
لیسیدن اگر رو دهد از پشت طبقها

بی‌ماحصل مشق دبستان وجودیم
باید به خیالات سیه‌کرد ورقها

فریادکه بستند براین هستی باطل
یک‌گردن و صد رنگ ادکردن حقها

تیغت‌چه‌فسون‌داشت‌که‌چون‌بیضهٔ طاووس
گل می‌کند از خاک شهید تو شفقها

بیدل‌ز چه‌سوداست جنون‌جوشی این‌بحر
عمری‌ست که دارد تب امواج قلقها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.