۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما
برد ما را زآستانهٔ ما

بسکه در پردهٔ دل افسردیم
تار شد شوخی ترانهٔ ما

حرف زلف مسلسلی داریم
کیست فهمد زبان شانهٔ ما

جلوه‌کردیم و هیچ ننمودیم
نیست آیینه در زمانهٔ ما

شعلهٔ رنگ تا دمید نماند
بود پرواز ما زبانهٔ ما

خجلت اندود مزرع عرقیم
آب شد تا دمید دانهٔ ما

چون سحرگرمتاز حرمانیم
دم سردیست تازیانهٔ ما

از مقیمان پردهٔ رنگیم
بال و پر دارد آشیانهٔ ما

گوشهٔ دل‌گرفته‌ایم ز دهر
چون‌کمان درخود ست‌خانهٔ ما

به فنا هم زخویش نتوان رفت
در میان غوطه زدکرانهٔ ما

نقش پا شو، سراغ ما دریاب
هست ازین در رهی به‌خانهٔ ما

بیدل ز خوابهای وهم هپرس
ما نداریم جز فسانهٔ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.