۴۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵۴

گفتم به مَهی کَزْ تو، صد گونه طَرَب دارم
گفتا که به غیرِ آن، صد چیزِ عَجَب دارم

گفتم که دَرین بازی، ما را سَبَبی سازی
گفتا که من این بازی، بیرونِ سَبَب دارم

هر طایفه با قومی، خویشیّ و نَسَب دارند
من با غَمِ عشقِ تو، خویشیّ و نَسَب دارم

بیرون مَشو از دیده، ای نورِ پَسَندیده
کَزْ دولتِ نورِ تو، مَطلوبِ طَلَب دارم

آنَم که زِهرآهَش، در چَرخْ زَنَم آتش
وَزْ آتش بر آتش، از عشق لَهَب دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.