۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵۲

ساقی چو شَهِ من بُد، بیش از دِگَران خوردم
بَرگشت سَر از مَستی، تََخْلیط و خَطا کردم

آن ساقیِ بایِسْتَم چون دید که سَرمَستم
بِگْرفت سَرِ دَستم، بوسید رُخِ زَردم

گفتم که تو سُلطانی، جانیّ و دو صد جانی
تو خود نَمَکِسْتانی، شوری دِگَر آوردم

از جامِ میِ خالِص، پُرعَربَده شُد مَجْلِس
از عَربَده کِی تَرسَم؟ من عَربَده پَروَردم

بی او نکُنم عِشرت، گر تشنه و مَخْمورم
جُفتِ نَظَرش باشم، گَر جُفتَم وگَر فَردَم

من شاخِ تَرَم امّا،‌ بی‌باد کجا رَقصَم؟
من سایهٔ آن سَروَم،‌ بی‌سَرو کجا گَردم؟

نورِ دلِ اَبر آمد آن ماه، اگر اَبرَم
شاهِ همه مَردان است آن شاه، اگر مَردم

می رفت شَهِ شیرین، گفتم نَفَسی بِنْشین
ای مَستیِ هرجُزوَم، ای دارویِ هر دَردَم

خورشیدِ حَمَل کِبْوَد؟ ای گرمیِ تو‌ بی‌حَد
ای مَحْو شده در تو، هم گَرَمم و هم سَردَم

در کاسِ تو افتادم، کَزْ بادهٔ تو شادم
در طاسِ تو افتادم، چون مُهرهٔ آن نَردَم

ساکِن شَوَم از گفتن، گَر اوم نَشوراند
زیرا که سَوار است او، من در قَدَمَش گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.