۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴۸

در مَجْلِسِ آن رُستَم، درعَربَده بِنْشَستم
صد ساغَر بِشْکَستم، آهسته که سَرمَستم

ای مُنْکِرِ هر زنده خُنْبَک زنی و خَنده
ای هم خَر و خَربَنده، آهسته که سَرمَستم

ای عاقلِ چون لَنْگَر ای روتْ چو آهنگر
در دِلْبَرِ ما بِنْگَر، آهسته که سَرمَستم

تو شَخْصَکِ چوبینی، گَر پیشتَرَک شینی
صد دَجلهٔ خون بینی، آهسته که سَرمَستم

کاهِل مَشو ای ساقی باقی است زِ ما باقی
پُر دِهْ می راواقی، آهسته که سَرمَستم

آن‌ها که مَلولانند زین راه، چه گولانند
بَسْ سَردْ فُضولانند، آهسته که سَرمَستم

شَمسُ الْحَقِ آزاده، تبریز و میِ ساده
تا حَشْرْ من افتاده، آهسته که سَرمَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.