۴۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴۷

رفتم به طَبیبِ جان، گفتم که بِبین دَستَم
هم‌ بی‌دل و بیمارَم، هم عاشق و سَرمَستم

صد گونه خَلَل دارم، ای کاش یکی بودی
با این همه عِلَّت­ها، در شَنْقَصه پیوستم

گفتا که نه تو مُردی؟ گفتم که بلی، امّا
چون بویِ تواَم آمد، از گورْ بُرون جَستم

آن صورتِ روحانی، وان مَشرقِ یَزدانی
وان یُوسفِ کَنْعانی، کَزْ وِیْ کَفِ خود خَستم

خوش خوش سویِ من آمد، دستی به دِلَم بَرزَد
گفتا زِ چه دستی تو؟ گفتم که ازین دستم

چون عَربَده می‌کردم، دَرداد میْ و خوردم
اَفْروخت رُخِ زَردم، وَزْ عَربَده وارَستم

پس جامه بُرون کردم، مَستانه جُنون کردم
در حَلْقهٔ آن مَستان، در مَیمَنه، بِنْشَستم

صد جام بِنوشیدَم، صد گونه بِجوشیدَم
صد کاسه بِریزیدَم، صد کوزه دَراِشْکَستم

گوسالهٔ زَرّین را آن قومْ پَرستیده
گوسالهٔ گرگینَم، گَر عشقْ بِنَپْرسْتم

بازَم شَهِ روحانی، می‌خوانَد پنهانی
بَرمی کَشَدم بالا، شاهانه ازین پَستم

پابَستِ تواَم جانا سَرمَستِ تواَم جانا
در دستِ تواَم جانا گَر تیرم وگَر شَسْتم

چُستِ تواَم اَرْ چُستم، مَستِ تواَم اَرْمَستم
پستِ تواَم اَرْپستَم، هستِ تواَم اَرْهستم

درچَرخْ دَرآوَرْدی، چون مَستِ خودم کردی
چون تو سَرِ خُم بَستی، من نیز دَهانْ بَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.