۴۸۰ بار خوانده شده
همه بازان عَجَب مانْدند در آهنگِ پَروازم
کبوتر هَمچو من دیدی؟ که من در جُستنِ بازم
به هر هنگام هر مُرغی، به هر پَرّی هَمیپَرَّد
مَگَر من سنگِ پولادم که در پَرواز آغازم
دَهانْ مَگْشایْ بیهنگام و میتَرس از زبانِ من
زَبانَت گَر بُوَد زَرّین، زبانْ دَرکَش که من گازم
به دُنْبَل دُنْبه میگوید مرا نیشیست در باطِن
تو را بِشْکافم، ای دُنْبَل گَر از آغاز بِنْوازم
بِمالَم بر تو من خود را به نرمی، تا شَوی ایمِن
به ناگاهانْت بِشْکافَم، که تا دانی چه فَن سازم
دَهانْ مَگْشای این ساعت، اَزیرا دُنْبَلِ خامی
چو وَقت آید شوی پُخته، به کارِ تو بِپَردازم
کدامین شوخ بُرد از ما، که دیده شوخْ کَردسْتی
چه خوانی دیده پیهی را، که پَس فَرداش بُگْدازم؟
کَمانِ نُطْقِ من بِسْتان، که تیرِ قَهْر میپَرَّد
که از مَستی مَبادا تیرْ سویِ خویش اَنْدازم
یکی سوزیست سازنده، عِتابِ شَمسِ تبریزی
رَهَم از عالَمِ ناری، چو با این سوز درسازَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کبوتر هَمچو من دیدی؟ که من در جُستنِ بازم
به هر هنگام هر مُرغی، به هر پَرّی هَمیپَرَّد
مَگَر من سنگِ پولادم که در پَرواز آغازم
دَهانْ مَگْشایْ بیهنگام و میتَرس از زبانِ من
زَبانَت گَر بُوَد زَرّین، زبانْ دَرکَش که من گازم
به دُنْبَل دُنْبه میگوید مرا نیشیست در باطِن
تو را بِشْکافم، ای دُنْبَل گَر از آغاز بِنْوازم
بِمالَم بر تو من خود را به نرمی، تا شَوی ایمِن
به ناگاهانْت بِشْکافَم، که تا دانی چه فَن سازم
دَهانْ مَگْشای این ساعت، اَزیرا دُنْبَلِ خامی
چو وَقت آید شوی پُخته، به کارِ تو بِپَردازم
کدامین شوخ بُرد از ما، که دیده شوخْ کَردسْتی
چه خوانی دیده پیهی را، که پَس فَرداش بُگْدازم؟
کَمانِ نُطْقِ من بِسْتان، که تیرِ قَهْر میپَرَّد
که از مَستی مَبادا تیرْ سویِ خویش اَنْدازم
یکی سوزیست سازنده، عِتابِ شَمسِ تبریزی
رَهَم از عالَمِ ناری، چو با این سوز درسازَم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.