۳۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۲۳

تو تا دوری زِ من جانا چُنین‌ بی‌جانْ‌ همی‌گردم
چو در چَرخَم درآوردی، به گِردَت زان‌ همی‌گردم

چو باغِ وصلْ خوش بویَم، چو آبِ صافْ در جویَم
چو اِحْسان است هر سویَم، در این اِحْسان‌ همی‌گردم

مرا افتاد کارِ خوش، زِهی کار و شکارِ خوش
چو بادِ نوبهارِ خوش، دَرین بُستان‌ همی‌گردم

چه جایِ باغ و بُستانَش؟ که نَفْروشَم به صد جانَش
شُدم من گویِ میدانَش، دَرین میدان‌ همی‌گردم

کسی باشد مَلولْ ای جان که او نَبْوَد قبولْ ای جان
مَنَم آلِ رَسول ای جان پَسِ سُلطان‌ همی‌گردم

تو را گویم چرا مَستم، زِ لَعْلَش بویْ بُردسْتَم
کُلَندِ عشق در دستم، به گِردِ کان‌ همی‌گردم

مَنَم از کیمیایِ جان، چه جایِ دل؟ چه جایِ جان؟
نه چون تو آسیایِ نان، که گِردِ نان‌ همی‌گردم

قَدَح وارَم دَرین دوران، میانِ حَلْقهٔ مَستان
زِ دستِ این به دستِ آن، بِِدین دَسْتان‌ همی‌گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.