۲۸۵ بار خوانده شده

ارض ملک خداست

سر گذشت آدم اندر شرق و غرب
بهر خاکی فتنه های حرب و ضرب

یک عروس و شوهر او ما همه
آن فسونگر بی همه هم با همه

عشوه های او همه مکر و فن است
نی از آن تو نه از آن من است

در نسازد با تو این سنگ و حجر
این ز اسباب حضر تو در سفر

اختلاط خفته و بیدار چیست
ثابتی را کار با سیار چیست

حق زمین را جز متاع ما نگفت
این متاع بی بها مفت است مفت

ده خدایا نکته ئی از من پذیر
رزق و گور از وی بگیر او را مگیر

صحبتش تا کی تو بود و او نبود
تو وجود و او نمود بی وجود

تو عقابی طایف افلاک شو
بال و پر بگشا و پاک از خاک شو

باطن «الارض ﷲ» ظاهر است
هر که این ظاهر نبیند کافر است

من نگویم در گذر از کاخ و کوی
دولت تست این جهان رنگ و بوی

دانه دانه گوهر از خاکش بگیر
صید چون شاهین ز افلاکش بگیر

تیشهٔ خود را به کهسارش بزن
نوری از خود گیر و بر نارش بزن

از طریق آزری بیگانه باش
بر مراد خود جهان نو تراش

دل به رنگ و بوی و کاخ و کو مده
دل حریم اوست جز با او مده

مردن بی برگ و بی گور و کفن
گم شدن در نقره و فرزند و زن

هر که حرف لااله از بر کند
عالمی را گم بخویش اندر کند

فقر جوع و رقص و عریانی کجاست؟
فقر سلطانی است رهبانی کجاست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکومت الهی
گوهر بعدی:حکمت خیرکثیر است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.