۳۲۶ بار خوانده شده

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد

گذر از آنکه ندیدست و جز خبر ندهد
سخن دراز کند لذت نظر ندهد

شنیده ام سخن شاعر و فقیه و حکیم
اگرچه نخل بلند است برگ و بر ندهد

تجلئی که برو پیر دیر می نازد
هزار شب دهد و تاب یک سحر ندهد

هم از خدا گله دارم که بر زبان نرسد
متاع دل برد و یوسفی به بر ندهد

نه در حرم نه به بتخانه یابم آن ساقی
که شعله شعله ببخشد شرر شرر ندهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دم مرا صفت باد فرودین کردند
گوهر بعدی:در این صحرا گذر افتاد شاید کاروانی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.