۳۱۶ بار خوانده شده

من هیچ نمی ترسم از حادثهٔ شب ها

من هیچ نمی ترسم از حادثهٔ شب ها
شبها که سحر گردد از گردش کوکب ها

نشناخت مقام خویش افتاد بدام خویش
عشقی که نمودی خواست از شورش یارب ها

آهی که ز دل خیزد از بهر جگر سوزی است
در سینه شکن او را آلوده مکن لب ها

در میکده باقی نیست از ساقی فطرت خواه
آن می که نمی گنجد در شیشهٔ مشرب ها

آسوده نمی گردد آندل که گسست از دوست
با قرأت مسجد ها با دانش مکتب ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بینی جهان را خود را نبینی
گوهر بعدی:تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.