۲۹۷ بار خوانده شده

خاور که آسمان بکمند خیال اوست

خاور که آسمان بکمند خیال اوست
از خویشتن گسسته و بی سوز آرزوست

در تیره خاک او تب و تاب حیات نیست
جولان موج را نگران از کنار جوست

بتخانه و حرم همه افسرده آتشی
پیر مغان شراب هوا خورده در سبوست

فکر فرنگ پیش مجاز آورد سجود
بینای کور و مست تماشای رنگ و بوست

گردنده تر ز چرخ و رباینده تر ز مرگ
از دست او به دامن ما چاک بی رفوست

خاکی نهاد و خو ز سپهر کهن گرفت
عیار و بی مدار و کلان کار و تو بتوست

مشرق خراب و مغرب از آن بیشتر خراب
عالم تمام مرده و بی ذوق جستجوست
ساقی بیار باده و بزم شبانه ساز
ما را خراب یک نگه محرمانه ساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:انجم بگریبان ریخت این دیدهٔ تر ما را
گوهر بعدی:فرصت کشمکش مده این دل بی قرار را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.