۳۱۴ بار خوانده شده

هوای خانه و منزل ندارم

هوای خانه و منزل ندارم
سر راهم غریب هر دیارم

سحر می گفت خاکستر صبا را
«فسرد از باد این صحرا شرارم

گذر نرمک ، پریشانم مگردان
ز سوز کاروانی یادگارم»

ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت
که من هم خاکم و در رهگذارم

بگوش من رسید از دل سرودی
که جوی روزگار از چشمه سارم

ازل تاب و تب پیشنیهٔ من
ابد از ذوق و شوق انتظارم

میندیش از کف خاکی میندیش
بجان تو که من پایان ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:زمستان را سرآمد روزگاران
گوهر بعدی:از چشم ساقی مست شرابم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.