۳۱۶ بار خوانده شده

نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می آئی

نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می آئی
ولیکن سوی مشتاقان چه مشتاقانه می آئی

قدم بیباکتر نه در حریم جان مشتاقان
تو صاحبخانه ئی آخر چرا دزدانه می آئی

بغارت میبری سرمایهٔ تسبیح خوانان را
به شبخون دل زناریان ترکانه می آئی

گی صد لشکر انگیری که خون دوستان ریزی
گهی در انجمن با شیشه و پیمانه می آئی

تو بر نخل کلیمی بی محابا شعله می ریزی
تو بر شمع یتیمی صورت پروانه می آئی

بیا اقبال جامی از خمستان خودی در کش
تو از میخانهٔ مغرب ز خود بیگانه می آئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سطوت از کوه ستانند و بکاهی بخشند
گوهر بعدی:تب و تاب بتکدهٔ عجم نرسد بسوز و گداز من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.