۳۱۴ بار خوانده شده

موج را از سینهٔ دریا گسستن میتوان

موج را از سینهٔ دریا گسستن میتوان
بحر بی پایان به جوی خویش بستن میتوان

از نوائی میتوان یک شهر دل در خون نشاند
یک چمن گل از نسیمی سینه خستن میتوان

می توان جبریل را گنجشک دست آموز کرد
شهپرش با موی آتش دیده بستن میتوان

ای سکندر سلطنت نازکتر از جام جم است
یک جهان آئینه از سنگی شکستن میتوان

گر بخود محکم شوی سیل بلا انگیز چیست
مثل گوهر در دل دریا نشستن میتوان

من فقیرم بی نیازم مشربم این است و بس
مومیائی خواستن نتوان ، شکستن میتوان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست
گوهر بعدی:صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.