۳۳۶ بار خوانده شده

بهشت

کجا این روزگاری شیشه بازی
بهشت این گنبد گردون ندارد

ندیده درد زندان یوسف او
زلیخایش دل نالان ندارد

خلیل او حریف آتشی نیست
کلیمش یک شرر در جان ندارد

به صرصر در نیفتد زورق او
خطر از لطمهٔ طوفان ندارد

یقین را در کمین بوک و مگر نیست
وصال اندیشهٔ هجران ندارد

کجا آن لذت عقل غلط سیر
اگر منزل ره پیچان ندارد

مزی اندر جهانی کور ذوقی
که یزدان دارد و شیطان ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نامهٔ عالمگیر (به یکی از فرزندانش که دعای مرگ پدر میکرد)
گوهر بعدی:کشمیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.