۳۳۴ بار خوانده شده

شاهین و ماهی

ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ئی گفت
این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست

دارای نهنگان خروشنده تر از میغ
در سینهٔ او دیده و نادیده بلاهاست

با سیل گران سنگ زمین گیر و سبک خیز
با گوهر تابنده و با لولوی لالاست

بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش
بالای سر ماست ، ته پاست ، همه جاست

هر لحظه جوان است و روان است و دوان است
از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست

ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت
شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست

زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست
صحراست که دریاست ته بال و پر ماست

بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز
این نکته نبیند مگر آن دیده که بیناست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ساقی نامه - در نشاط باغ کشمیر نوشته شد
گوهر بعدی:کرمک شبتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.