۷۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

شُتُران مَست شُدَسْتند، بِبین رَقصِ جَمَل
زُاشْتُرِ مَست که جویَد اَدَب و عِلْم و عَمَل؟

عِلْمِ ما دادهٔ او و رَهِ ما جادهٔ او
گرمیِ ما دَمِ گَرمَش، نه زِ خورشیدِ حَمَل

دَمِ او جانْ دَهَدَت، روزِ نَفَخْتُ بِپَذیر
کارِ او کُنْ فَیَکوُن است، نه موقوفِ عِلَل

ما دَرین رَهْ همه نسرین و قَرَنْفُل کوبیم
ما نه زان اُشتُرِ عامیم که کوبیم وَحَل

شُتُرانِ وَحَلی بستهٔ این آب و گِلَند
پیشِ جان و دلِ ما، آب و گِلی را چه مَحَل؟

ناقَةُ اللّهْ بِزاده به دُعایِ صالِح
جِهَت مُعجزهٔ دین زِ کَمَرگاهِ جَبَل

هان و هان، ناقهٔ حَقّیم، تَعَرُّض مَکُنید
تا نَبُرَّد سَرِتان را سَرِ شمشیرِ اَجَل

سویِ مشرق نرویم و سویِ مغرب نرویم
تا اَبَد گام زَنانْ جانبِ خورشیدِ اَزَل

هَله بِنْشین، تو بِجُنبان سَر و می‌گوی بلی
شَمسِ تبریز نِمایَد به تو اسرارِ غَزَل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.