۳۲۷ بار خوانده شده

حلقهٔ موج

گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر از عاشقی کاری کنم

هر زمان بی روی ماهی همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری نالهٔ زاری کنم

حلقه‌های موج بینم نقش گیسویی کشم
خنده‌های صبح بینم یاد رخساری کنم

گر سر یاری بود بخت نگونسار مرا
عاشقیها با سر زلف نگونساری کنم

باز نشناسد مرا از سایه چشم رهگذار
تکیه چون از ناتوانیها به دیواری کنم

درد خود را می‌برد از یاد گر من قصه‌ای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم

نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی
می‌روم تا آشیان در سایهٔ خاری کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در سایه سرو
گوهر بعدی:محنت‌سرای خاک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.