۶۵۶ بار خوانده شده

در سایه سرو

حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد به حال تو

ای نوش لب که بوسه به ما کرده ای حرام
گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو

یاران چو گل به سایه سرو آرمیده اند
ما و هوای قامت با اعتدال تو

در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو

در کار خود زمانه ز ما ناتوان تر است
با ناتوان تر از تو چه باشد جدال تو؟

خار زبان دراز به گل طعنه می زند
در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو

ناساز گشت نغمه جان پرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مکتب عشق
گوهر بعدی:حلقهٔ موج
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.