۳۳۵ بار خوانده شده

سرگشته

بی روی تو راحت ز دل زار گریزد
چون خواب که از دیده بیمار گریزد

در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد

از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست
سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد

شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم
راحت به شب از چشم پرستار گریزد

ای دوست بیازار مرا هر چه توانی
دل نیست اسیری که ز آزار گریزد

زین بیش رهی ناله مکن در بر آن شوخ
ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کیان اندوه
گوهر بعدی:یار دیرین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.