۶۵۴ بار خوانده شده

نای خروشان

چو نی بسینه خروشد دلی که من دارم
بناله گرم بود محفلی که من دارم

بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
بروی آب بود منزلی که من دارم

دل من از نگه گرم او نپرهیزد
ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم

بخون نشسته ام از جان ستانی دل خویش
درون سینه بود قاتلی که مندارم

ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق ؟
که با تو شرح دهد مشکلی که مندارم

رهی چو شمع فروزان گرم بسوزانند
زبان شکوه ندارد دلی که من دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:چشمهٔ نور
گوهر بعدی:خندهٔ مستانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.