۲۹۷ بار خوانده شده

بخش ۷۵ - پاسخ مهراب به افسر

بدو مهراب گفت ای افسر روم
به تو آباد باد این کشور روم

کنون در زیر این پیروزه چادر
کسی را نیست چون خورشید دختر

کسی دانم به تنهایی نسازد
که تنهایی خدا را می برازد

ز جنس خویش گیرد هرکسی جفت
خدایست آنکه بی یار است و بی جفت

درین نه پرده پیروزه پیکر
زن از خورشید عذرا نیست برتر

به هر ماهی شبانروزی به خلوت
کند در خانه ای با ماه صحبت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۴ - قطعه
گوهر بعدی:بخش ۷۶ - قطعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.