۲۷۲ بار خوانده شده

بخش ۱۱ - قطعه

سحرگاه ازل کز پرده عرض
قضا می‌داد نور و سایه را عرض

قدر بنوشت بر اطراف چترش
که السلطان ضل الله فی الارض

خرد گرد فلک چندانکه گردید
کسی بالاتر از چترش نمی‌دید

فلک را گفت بردی ای کمان قد
چو ابروی بتان پیشانی از حد

تنزل کن ز جای خویش زیرا
که ضل چتر سلطانیت اینجا

چرا بالا نشستی گفت از آن رو
که او چشم جهانست و من ابرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰ - قطعه
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - قطعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.