۳۱۱ بار خوانده شده
مَست گشتم زِ ذوقِ دُشنامَش
یا رب آن میْ بِهْ است یا جامَش
طَرَب اَفْزاتَر است از باده
آن سَقَطهایِ تَلْخ آشامَش
بَهرِ دانه نمیرَوَم سویِ دام
بَلْ که از عشقِ مِحْنَتِ دامَش
آن مَهی که نه شرقی و غربیست
نور بَخشَد شَبَش چو اَیّامَش
خاکِ آدم پُر از عَقیق چراست؟
تا به مَعْدن کَشَد به ناکامَش
گوهرِ چَشم و دلْ رَسولِ حَق است
حَلْقهٔ گوش ساز پیغامَش
تَنْ از آن سَر چو جامِ جان نوشَد
هم از آن سَر بُوَد سَرانجامَش
سرد شُد نِعْمَتِ جهان بر دل
پیشِ حُسنِ وَلیِّ اِنْعامَش
شیخِ هِنْدو به خانقاه آمد
نی تو تُرکی؟ دَراَفکَن از بامَش
کَمِ او گیر و جُمله هِنْدُستان
خاصِ او را بریز بر عامَش
طالِعِ هِند خود زُحَل آمد
گر چه بالاست نَحْس شُد نامَش
رفت بالا نَرَست از نَحْسی
میِ بَد را چه سود از جامَش
بَدِ هِنْدو نِمودم آیِنِهاَم
حَسَد و کینه نیست اِعْلامَش
نَفْسْ هِنْدوست و خانقَه دلِ من
از بُرون نیست جَنگ و آرامَش
بَس که اصلِ سُخَن دو رو دارد
یک سپید و دِگَر سِیَه فامَش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
یا رب آن میْ بِهْ است یا جامَش
طَرَب اَفْزاتَر است از باده
آن سَقَطهایِ تَلْخ آشامَش
بَهرِ دانه نمیرَوَم سویِ دام
بَلْ که از عشقِ مِحْنَتِ دامَش
آن مَهی که نه شرقی و غربیست
نور بَخشَد شَبَش چو اَیّامَش
خاکِ آدم پُر از عَقیق چراست؟
تا به مَعْدن کَشَد به ناکامَش
گوهرِ چَشم و دلْ رَسولِ حَق است
حَلْقهٔ گوش ساز پیغامَش
تَنْ از آن سَر چو جامِ جان نوشَد
هم از آن سَر بُوَد سَرانجامَش
سرد شُد نِعْمَتِ جهان بر دل
پیشِ حُسنِ وَلیِّ اِنْعامَش
شیخِ هِنْدو به خانقاه آمد
نی تو تُرکی؟ دَراَفکَن از بامَش
کَمِ او گیر و جُمله هِنْدُستان
خاصِ او را بریز بر عامَش
طالِعِ هِند خود زُحَل آمد
گر چه بالاست نَحْس شُد نامَش
رفت بالا نَرَست از نَحْسی
میِ بَد را چه سود از جامَش
بَدِ هِنْدو نِمودم آیِنِهاَم
حَسَد و کینه نیست اِعْلامَش
نَفْسْ هِنْدوست و خانقَه دلِ من
از بُرون نیست جَنگ و آرامَش
بَس که اصلِ سُخَن دو رو دارد
یک سپید و دِگَر سِیَه فامَش
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.