۳۳۴ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح دلشاد خاتون

ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست
که جهان خرم و سلطان جهان، دلشاد است

خوش برآ، چون خط دلدار، که در دور قمر
همه اسباب خوشی، دست فراهم دادست

هر پریشانی و تشویش که جمع آمده بود
لله الحمد، که چون زلف بتان بر بادست

آمد از روضه فردوس «مبارک بادی»
مژده‌ای داد و جهان پرز «مبارک بادست»

می‌دمد باد طرب، دور بقا می‌گذرد
ساقیا! باده که دوران بقا بر بادست

دامن عمر به غفلت مده از کف، که تو را
دامن عمر ز کف رفته نیاید با دست

راست شد چون الف از صحبت این قره عین
پشت کوژ فلک پیر، که مادرزادست

یاد داری فلک این دور سعادت که تو را!
این چنین دور عجب دارم اگر خود یادست!

ای نهال چمن مملکت امروز ببال!
که گل سلطنت از باد خزان آزادست

باد باقی تن و جانش که زد آب و گل او
چار دیوار بقا، تا به ابد آبادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - درمصیبت كربلا
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح دلشاد خاتون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.