۲۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۱

ای سر سودای من رفته در سودای تو
باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو

گر سر من رفت در سودای عشقت گو: برو
بر سرم پاینده بادا سایه بالای تو

جای سروت در میان جویبار چشم ماست
گرچه ماییم از میان جان و دل جویای تو

گر نبینم مردم چشم جهان بین را رواست
خود کسی را کی توانم دید من بر جای تو

سرو لافی می‌زند یعنی که بالای توام
سرو بی‌برگی است باری تا تو بود بالای تو

چشم ترکت ترکتاز و حاجبش پیشانی است
چون در آید کس به چشم تنگ ترک آسای تو

رای من جز بندگی سرو آزاد تو نیست
بس بلند افتاد سلمان راستی رارای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.