۳۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۴۸

ساقیا بی‌گَهْ رَسیدی میْ بِدِه مَردانه باش
ساقیِ دیوانگانی هَمچو میْ دیوانه باش

سَر به سَر پُر کُن قَدَح را موی را گُنجا مَدِه
وان کَزین میدان بِتَرسَد گو بُرو در خانه باش

چون زِ خود بیگانه گشتی رو یگانه‌یْ مُطْلَقی
بعد از آن خواهی وَفا کُن خواه رو بیگانه باش

دُرِّهایِ باصَدف را سویِ دریا راه نیست
گَر چُنان دریات باید بی‌صَدَف دُردانه باش

بانگ بر طوفان بِزَن تا او نباشد خیره کُش
شمع را تَهدید کُن کِی شمع چون پَروانه باش

کاسهٔ سَر را تَهی کُن وان گَهی با سَر بگو
کِی مُبارک کاسهٔ سَر عشق را پیمانه باش

لانهٔ تو عشق بوده‌ست ای هُمایِ لایَزال
عشق را مُحکَم بگیر و ساکِن این لانه باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.