۸۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۴۲

گَر لاش نِمود راهِ قَلّاش
ای هر دو جهانْ غُلامِ آن لاش

ای دیده جهان و جانْ ندیده
جان است جهان تو یک نَفَس باش

گَردی‌ست جهان و اَنْدَرین گَرد
جاروب نَهان شُده‌ست و فَرّاش

این مَشْغَله از کجاست؟ بینی
آن روز که بِشْکَنی چو خَشْخاش

عشقی که نَهان و آشکار است
خون ریز و سِتَمگر است و اوباش

چون کُشته شوی دَرو بِمانی
مَن ماتَ مِنَ الْهَویٰ فَقَدْ عاش

عشق است نه زَر نَهان نَمانَد
اَلْعاشِقُ کُلُّ سِرِّهِ فاش

لا حُسْنُ یَلَذُّ حَیْثْ لا عِشْق
شاباش زِهی جَمال شاباش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.