۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید
جان می‌دهم درین پی باشد مگر برآید

در کار بینوایان، گر یک نظر گماری
کار من و چو صد من، زان یک نظر برآید

در جان هر که گیرد، از سوز عشق آتش
با سوختن چو شمعش، اول ز سر برآید

آتش فتاد در من، هان روشنایی از من
از من نعوذ بالله، دودی اگر برآید

ما خاک آستانت، دانیم و بس که ما را
کاری اگر برآید، زین رهگذر برآید

در صبر کوش سلمان کین کار عشق جانان
کار دلست و هرگز کی بی جگر برآید

نومید تا نگردی زین درگه گر امیدت
این بار بر نیاید بار دگر برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.