۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۷

شِنو پَندی زِ من ای یارِ خوش کیش
به خونِ دل بَرآیَد کارِ دَرویش

یَقین‌‌‌ می‌دان مُجیب و مُسْتَجاب است
دُعای سوخته‌ی درویشِ دل ریش

چو آن سُلطانِ بی‌چون را بِدیدی
غَنی گشتی رَهیدی از کَم و بیش

چو اسماعیلْ قُربان شو دَرین عشق
وَلی را بَنده شو گَر نیستی میش

چو پُختی در هَوایِ شَمسِ تبریز
ازین خامانِ بیهوده مَیَندیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.