۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۹

اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
رخت تن را به سراپرده جان ره ندهند

سخن پیر مغان است که در دیر کسی
که سبک در نکشد رطل گران ره ندهند

خارج از هر دو جهان است خرابات آنجا
تا مجرد نشوی از دو جهان ره ندهند

ادب آن است که هر دل که بود منزل یار
هیچ اندیشه اغیار بدان ره ندهند

راه وحدت شنو از ناله مستان که چونی
قصه گویند و سخن را به زبان ره ندهند

راه سلمان به خرابات ندادند چه شد؟
همه کس را به خرابات مغان ره ندهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.