۲۹۰ بار خوانده شده
نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد؟
دمادم میزند یارش، ز دست یار مینالد
نشسته بر ره با دست و بادش میزند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار مینالد
دمیدندش دمی در تن از آنرو روح میبخشد
بریدندش زیار خود، از آنرو زار مینالد
ز بیماری چنانش تن نحیف و زار میبینم
که بر هر جا که انگشتش نهی صد بار مینالد
دمی بسیار دادندش، شکایت میکند زان دم
جگر سوراخ کردندش، از آن آزار مینالد
مگر در گوش او رمزی، ز راز عشق میآید
دلش طاقت نمیآرد، ازین گفتار مینالد
نفس با عود زن کز یار میسوزد نمیگرید
مزن بادی که از هر باد نی چون یار مینالد
منال از یار خود سلمان که تشنیع است بر بلبل
اگر در راه عشق گل ز زخم خار مینالد
دمی بر نی بزن نی زن، که دردی هست همراهش
اگر دردی ندارد نی چرا بسیار مینالد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دمادم میزند یارش، ز دست یار مینالد
نشسته بر ره با دست و بادش میزند هر دم
از آن رو زرد و بیمارست و چون بیمار مینالد
دمیدندش دمی در تن از آنرو روح میبخشد
بریدندش زیار خود، از آنرو زار مینالد
ز بیماری چنانش تن نحیف و زار میبینم
که بر هر جا که انگشتش نهی صد بار مینالد
دمی بسیار دادندش، شکایت میکند زان دم
جگر سوراخ کردندش، از آن آزار مینالد
مگر در گوش او رمزی، ز راز عشق میآید
دلش طاقت نمیآرد، ازین گفتار مینالد
نفس با عود زن کز یار میسوزد نمیگرید
مزن بادی که از هر باد نی چون یار مینالد
منال از یار خود سلمان که تشنیع است بر بلبل
اگر در راه عشق گل ز زخم خار مینالد
دمی بر نی بزن نی زن، که دردی هست همراهش
اگر دردی ندارد نی چرا بسیار مینالد؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.