۶۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد

جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد
راز سر بسته خم، در دهن خام افتاد

خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید
آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد

باد زنار سر زلف تو، از هم بگشود
صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد

دوش بر کشتن عشاق، تفال می‌کرد
اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد

سوسن اندر چمن، آزادی قدش می‌کرد
نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد

صنم چین، به جمال تو، تشبه می‌کرد
نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد

دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، می‌داد
آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.