۴۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

خسته‌ام ای یارو ندارم، طبیب
هیچ طبیبی نبودچون حبیب

آه! که بیمار غمت، عرض حال
کر دو نفر مود جوابی، طبیب

یک هوسم هست، که در پای تو
جان بدهم، کوری چشم رقیب

می‌سپرم راه هوایت، به سر
این ادب آن نیست، که داند، ادیب

عاشق مسکین، که غریب است و زار
گر بنوازیش، نباشد غریب

طالب وصل توام، اما چه سود
سعی تو چو سلمان نباشد، نصیب

تا ز در بسته نگردد ملول
« نصر من الله و فتح قریب»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.