۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۹

در دیده‌ام چه نور روانست آن یکی
این طرفه تر ز دیده نهان است آن یکی

ارباب حسن اگر چه بدل جای کرده‌اند
لیکن تن‌اند جمله و جانست آن یکی

گاهی باین و گاه بآن میرود گمان
هم این و آن نه این و نه آنست آن یکی

هم او جهان و هم ز جهان برتر است او
چون با تو جان که جان جهانست آن یکی

در دائره زمان و مکان زو نشان مجو
بالاتر از زمان و مکانست آن یکی

تا چند گوش بر خبر و چشم بر دلیل
بگشای چشم دل که عیانست آن یکی

تاکی از ین و آن طلبی آنکه با تو هست
بگذر ز این و آن که همانست آن یکی

در شأن آن یکی ببیان گفتگو مکن
برتر ز گفتگو و بیانست آن یکی

خاموش باش فیض که از وصف برتر است
دیگر مگو چنین و چنانست آن یکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.