۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۵

دل و جانم اسیر غم تا کی
خستهٔ محنت و الم تا کی

عمر را صرف هرزه کردن چند
مایهٔ حسرت و ندم تا کی

دلم از فکرهای بیهوده
دایم الحزن و النقم تا کی

نقش بی‌اصل آرزو و امل
بر دل و جان رقم زدن تا کی

محنت رنج تو بتو تا چند
غصه و درد دمبدم تا کی

کردها منتج پشیمانی
گفتها مورث ندم تا کی

در ره دین و در طریق هدی
اعمی و ابکم و اصم تا کی

جان علوی بقید تن تا چند
دشمنان شاد و محترم تا کی

ان حق تا بچند خار و سبک
و ان باطل ولی نعم تا کی

غفلت از یاد ‌آخرت تا چند
غم دنیا و بیش و کم تا کی

حرف جمشید و تخت کی تا چند
یاد آفرید و جام جم تا کی

گفتن حرف‌های بیهوده
به نواهای زیر و بم تا کی

بیش ازین شاعری مکن ای فیض
این سخنهای کم ز کم تا کی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.