۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۱۴

نیست تاج عشقرا شایسته هرجا تارکی
تارکی باید دو عالم را برای تارکی

آتش است این عشق میسوزد روان را بیدریغ
خدمتش را کی کمر بندد جز آتش خوارکی

کار باید کرد کار و راه باید رفت راه
عشق را در خود نباشد هر خسی بیکارکی

راهها باید بریدن تا رسی در گرد عشق
با دو دیده ره بریدن نیست آسان کارکی

کی بگلزار حقیقت رهبرد هر بوالهوس
کو بیارد صبر کردن بر جفای خوارکی

ناز در ناز است آنجا بارگاه عرتست
پا رها باید شدن تا باریابی بارکی

زاری بسیار باید کرد بر درگاه دوست
تا بجوشد بحر غفران کرم یکبارکی

آه آتش ناک باید تا بجوشد دیگ رحم
گریهٔ بسیار باید تا نشاند ناوکی

سهل باشدفیض آسان کردن دشوار خود
سعی کن آسان کنی بر دیگری دشوارکی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.