۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵۶

کی پسندی تو جفا بر من مسکین کی کی
تو و اندیشه ین کار خدا را هی هی

معدن مهر و وفا ز آنکه ازو جور و جفا
حاش‌لله کی آید ز تو اینها کی کی

دردیم وعدهٔ وصلت ببهار اندازی
باز چون فصل بهار آید گوئی دی دی

زخم بر من زنی و دست من آلوده کنی
تا چه گویند که زد زخم بگوئی وی وی

بس که با ناله و زاری دل من خو کرده است
چون شوم خاک نروید ز گل من جز نی

می انگور نخواهم که بود تلخ و پلید
لب شیرین تو خواهم بمکم پی در پی

جرعهٔ از لب لعلت اگرم دست دهد
تا ابد موی بمویم همه گوید می می

گر بخاکم گذری رقص کنان برخیزم
وز سر شوق زنم نعرهٔ یاحی یاحی

هی و هوئی بکن ای فیض بود کز طرفی
ناگهان بر سرت آید که رسیدم هی هی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.