۹۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹۷

اگر آتش است یارَت تو بُرو دَرو هَمی‌سوز
به شبِ فِراقْ سوزانْ تو چو شمع باش تا روز

تو مُخالَفَت هَمی‌کَش تو موافَقَت هَمی‌کُن
چو لباسِ تو دَرانَند تو لباسِ وَصلْ می‌دوز

به موافَقَت بِیابَد تَن و جانْ سَماعِ جانی
زِ رَباب و دَفّ و سُرنا و ز مُطربان دَرآموز

به میانِ بیست مُطرب چو یکی زَنَد مُخالِف
همه گُم کننده رَهْ را چو سِتیزه شُد قَلاووز

تو مگو همه بِجَنگند و زِ صُلْح من چه آید؟
تو یکی نه‌‌یی هزاری تو چراغِ خود بَراَفْروز

که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر
که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزارْ قامَتِ کوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.