۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳۲

یا رب این مهجور را در بزم وصلت بار ده
ار می روحانیانش ساغر سرشار ده

دل بجان آمد مرا زین عالم پر شور و شر
راه بنما سوی قدسم عیش بی آزار ده

سخت می‌ترسم که عالم گردد از اشگم خراب
یا رب این سیلاب خون را ره بدریا بار ده

در فراقت مردم ایجان جهان رحمی بکن
یا دلم خوش کن موعدی با به وصلم بار ده

دل همیخواهد که قربانت شود در عید وصل
جام لاغر را بپرور شیوهٔ این کار ده

تیره شد جان و دلم از امتزاج آب و گل
سینه را اسرار بخش و دیده را انوار ده

عقل جزئی از سرم کن دور و عقل کل فرست
زنگ غم بزدای از دل شادی غمخوار ده

تا بکی مخمور باشند از می روز الست
عاکفان کوی خود را باده اسرار ده

هر گروهی را ز فضلت نعمتی شایسته بخش
زاهدان را وعد جنت عاشقان را بار ده

یا رب آنساعت که از دهشت زبان ماند ز کار
فیض را الهام حق کن طاقت گفتار ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.