۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲۲

ای ز کویت ره گذر بسته
غیرتت بر نظاره در بسته

دسته دسته ز گلشن آمده گل
پیش رخسار تو کمر بسته

نشود خسته تا به تیر نظر
بر جمالت حیا سپر بسته

بر جبینت ز شرم نظاره
قطره قطره گهر عرق بسته

همه شب آسمان بچندین چشم
بر سراپای تو نظر بسته

میگشاید دلت ز نالهٔ ما
بر دعا زان در اثر بسته

جذبهٔ عشق در دل حسنت
عاشقانرا ره سفر بسته

غم تو دل گشاست ز آنرو دل
در اندیشهٔ دگر بسته

تا بکوی توفیض یافته راه
خدمتت را بجان کمر بسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.