۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۷

باز آی جان من و جانان من
داغ عشقت تازه شد بر جان من

عشق شورانگیز عالم سوز باز
آتش اندازد بخان و مان من

غمزهٔ شوخ بلای مست تو
شد دگر بر همزن سامان من

آن نگاه دلفریبت تازه کرد
در دل من درد بی‌درمان من

تیر مژگانت بلای دین و دل
کرد صد جا رخنه در ایمان من

آتش عشق رخت بالا گرفت
شعله زن شد در درون جان من

از می لعل لبت جامی بده
آب زن بر آتش سوزان من

یا بسوز از من به جز نقش خودت
وارهان این مرا از آن من

صد هزاران آفرین بر جان عشق
کو نهاد این داغها بر جان من

باقی آن آفرین بر جان فیض
گر نگوید این من یا آن من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.